گنده دهن. آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهه: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی. از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ. سوزنی. زنخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. سوزنی
گنده دهن. آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهه: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی. از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ. سوزنی. زنخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. سوزنی
متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء) : مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد. سوزنی. ، آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج، آنکه بینی او بوی بد بدهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی
متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء) : مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد. سوزنی. ، آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج، آنکه بینی او بوی بد بدهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی
زیبارویی که دهان وی بسان غنچۀ گل باشد. کنایه از معشوق و معشوقه. (از ناظم الاطباء). از اسماء محبوب. (آنندراج) : کشت مرا دلش به کین، هست لبش گوا بر این خامشی گواه بین، غنچه دهان کیست او. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 658). غنچه دهان من بیا تنگدلی من ببین بی تو چگونه زنده ام سنگدلی من ببین. امیرخسرو (از آنندراج)
زیبارویی که دهان وی بسان غنچۀ گل باشد. کنایه از معشوق و معشوقه. (از ناظم الاطباء). از اسماء محبوب. (آنندراج) : کشت مرا دلش به کین، هست لبش گوا بر این خامشی گواه بین، غنچه دهان کیست او. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 658). غنچه دهان من بیا تنگدلی من ببین بی تو چگونه زنده ام سنگدلی من ببین. امیرخسرو (از آنندراج)